...

می ترسم از اینکه

روزی

یک جایی

من و تو

خیلی دور از هم

شب و روز در آغوش یک غریبه

بی قرار هم باشیم ...

و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد

آغوش هم بیصدا گریه کنیم !